تفسير / تفسير بيانى: تفسير قرآن كريم به شيوه تحليل ادبى ـ بلاغى
تفسير بيانى از شيوه هاى تفسيرى است كه از راه تحليل ادبى ـ بلاغى آيات به تفسير قرآن مى پردازد. به رغم آنكه گاه در شمار اتجاهات تفسير معرفى شده[1]، از مناهج و شيوه هاى[2] تفسيرى است كه به تحليل و تبيين ادبى و هنرى و تصويرپردازى هاى قرآن، براى كشف و دريافت مقاصد الهى از آيات شريفه مى پردازد. اين شيوه تفسيرى پيشينه اى كهن و بس طولانى دارد؛ اما عنوان «تفسير بيانى» اصطلاحى جديد است كه در دوره معاصر رواج يافته و نخستين بار بنت الشاطى و پس از وى برخى ديگر از پژوهشگران آن را بر پژوهش هاى تفسيرى خود اطلاق كرده اند.[3]محققان تعاريفى متنوع اما نزديك به هم از تفسير بيانى به دست داده اند؛ اين تعاريف عمدتاً تحت تأثير شيوه تفسير بنت الشاطى بيان شده اند. به گفته بعضى تفسير بيانى تفسيرى است كه غرض آن فهم مراد گوينده و بيان مقاصد وى است، با كمك گرفتن از ادبيات و علوم ادبى به عنوان منبع و ابزار بيان معنا. در اين شيوه، مفسر با نوانديشى در مباحث و مطالعات بلاغى گذشته و طرح شيوه اى جديد در تفسير در صدد فهم آيات قرآن و تفسير سنت هاى اجتماعى و پديده هاى عالم هستى برمى آيد.[4]محمد حسين صغير مى گويد: تفسير بيانى منهجى است كه مباحث آن پيرامون بلاغت قرآن در اَشكال بيانى اش همچون تشبيه، استعاره، كنايه، تمثيل، وصل و فصل، و ساير مباحث مرتبط با آن از جمله استعمال حقيقى، استعمال مجازى يا اصلاح ساختار و تركيب جمله، تحقيق در روابط لفظى و معنايى و كشف دلالت هاى حالى و مقالى دور مى زند.[5] بعضى هم با عطف لفظ «بيان» به «بلاغت» (منهج بلاغى ـ بيانى) آشكار كرده اند كه مقصود از تفسير بيانى همان تفسير بلاغى است.[6] بعضى نيز تفسير بيانى قرآن را عبارت از بررسى مباحث بلاغى قرآن با محوريّت ساختار و قالب هاى بيانى آن دانسته و معتقد بوده اند كه شناخت صناعات بلاغى همچون تشبيه، استعاره، كنايه، تمثيل، وصل و فصل و حقيقت و مجاز، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 205نقش اصلى را در كشف و درك اسلوب* بيانى قرآن و انواع دلالت هاى آن ايفا مى كند.[7] اين دانشمندان بيش از هر چيز در مقام اثبات اعجاز* بيانى قرآن از طريق مقايسه اسلوب بيانى قرآن با نظم و نثر و خطابه هاى موجود در ادبيّات عرب بوده اند. بعضى ديگر در تعريف تفسير بيانى مستقيماً به تعريف شيوه تفسيرى بنت الشاطى پرداخته اند. آية الله سبحانى تفسير بيانى را چنين تعريف مى كند: جست و جو براى به دست آوردن اسرار بيانى آيات قرآن از طريق استقراى هر واژه در قرآن و بررسى همه موارد كاربردش براى به دست آوردن دلالت خاص آن واژه و نيز عرضه هريك از اسلوب ها و عبارات قرآن بر اسلوب هاى مشابه و مقايسه آن ها و سپس تدبر در سياق خاص آن واژه و اسلوب در آيه و سوره و در نهايت سياق عام آن ها در همه قرآن.[8]برپايه تعريف هاى مذكور بايد تفسير بيانى را تفسير قرآن مبتنى بر علم بيان دانست. بيان به معناى كشف و اظهار و روشن ساختن، گرچه نزد متأخران يكى از سه دانش بلاغى است و در تعريف آن گفته اند: اصول و قواعدى است كه به وسيله آن ها ايراد يك معنا به شيوه هاى متنوعى كه در وضوح دلالت بر آن معنا با يكديگر تفاوت دارند، شناخته مى شود[9]؛ اما نزد متقدمان مرادف با علوم بلاغت و به جاى آن به كار مى رفته است[10]؛ همچنين موضوع علم بيان يا بلاغت نزد متقدمان، برخلاف تلقى متأخران كه فقط جمله يا چند جمله مرتبط با يكديگر است، شامل يك واژه در جمله شده و سپس جمله و بند و همه يك متن را دربرمى گيرد[11]؛ بنابراين در تفسير بيانى كار مفسر از تحليل و معناشناسى واژه به كار رفته در متن آغاز مى شود و تا تحليل نحوى و بلاغى جمله و چند جمله و آيه و سوره و همه سوره هاى قرآن را از جهت اشتراك موضوعات و معارف و با لحاظ ترتيب نزول شامل مى شود.پيشينه:
پس از عصر پيامبر و صحابه[12] رواج اين منهج تفسيرى را مى توان با پيدايش نخستين تأليف ها در علم كلام و طرح مسئله اعجاز قرآن با دو وجه ادبى و كلامى، همزمان دانست، چنان كه فنّ بلاغت با هدف زيباشناسى زبان قرآن و اثبات اعجاز آن در مكتب كلامى معتزله بسيار مورد توجّه قرار گرفت.[13] كتاب مَجاز القرآن ابوعبيده معمربن مثنّى (م. 209 ق.) را مى توان نخستين اثر و سپس معانى القرآن فراّء (م. 207 هـ . ق.) در اين حوزه از مطالعات اسلامى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 206به شمار آورد. ابوعبيده تعابير لطيف قرآنى و وجوه مختلف نظم قرآن را با ادبيّات عرب مقايسه كرده، در جاى جاى اين كتاب تأكيد بر آن دارد كه همانند و نظيرى براى اسلوب بيان قرآن نمى توان يافت.[14] در سده هاى سوم تا پنجم هجرى تك نگاشته هايى در حوزه اعجاز بيانى قرآن پديد آمدند[15] كه نخستين آن ها نظم القرآن جاحظ (م. 255 ق.) است. بخشى از اسرار فن بيان با جاحظ آغاز مى شود. وى بسيارى از مباحث كتاب نظم القرآن خود را به بيان زيبايى هاى عبارت و تعبير و استخراج مجازها و تشبيهات قرآن اختصاص داده است. مباحث بيانى جاحظ به جز نظم القرآن در ساير آثار ادبيش همچون الحيوان و البيان والتبيين پراكنده اند.[16] خَطّابى (م.388 ق.) در بيان اعجاز القرآن به اثبات بى بديل بودن واژگان قرآن كريم پرداخت و تفاوت هاى دقيق معنايى الفاظ قريب المعنا همچون «علم» و «معرفت»، «حمد» و «شكر»، و «عتق» و «فَكّ رقَبَه» را در كاربردهاى قرآنى اين كلمات بيان كرد.[17]عبدالقاهر جرجانى (م. 474 ق.) تنوّع اسلوب هاى بيانى قرآن را نمودى از متغيّرهاى ظريف معنايى مى دانست؛ به اين معنا كه ساختار زبان قرآن تنها از قالب هاى خشك دستورى تشكيل نيافته است و متغيرهاى ديگرى همچون تقديم و تأخير، حذف و تكرار، تعريف و تنكير، اِظهار و اِضمار، ايجاز و اِطناب، حقيقت و مَجاز، حصر و اطلاق و تأكيد و جز آن، بر ارائه ظرايف و لطايف معانى و مضامين قرآنى اثر گذارند.[18] گفتنى است كه بسيارى از همين مباحث بعدها به عنوان علوم قرآنىِ مورد نياز در تفسير قرآن مورد توجّه قرآن شناسان قرار گرفت، چنان كه زركشى (م. 796 ق.) در نوع 46 و 47 كه مبسوط ترين فصل البرهان است به طرح اين مباحث پرداخته، آن را شاه بيت كتاب برهان ناميده است.[19] سيوطى (م. 911 ق.) در كتاب خود الاتقان فى علوم القرآن 25 نوع از انواع هشتادگانه علوم قرآنى (نوع 44 تا 68) را به اين مباحث اختصاص داده است.متون تفسيرى سنّتى با رويكرد تفسير بيانى:
برخى از مهم ترين تفاسير پيشين كه به طور برجسته داراى صبغه بيانى اند عبارتند از:1. الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التأويل:
زمخشرى (م. 538 ق.) چنان كه در اين نامگذارى باز نموده و در مقدّمه تفسير خود بيان كرده، جامع ترين و مهم ترين كتاب در شيوه تفسير ادبى ـ بلاغى و دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 207تفسير بيانى قرآن را تأليف كرده و در جاى جاى اين تفسير به مباحث ادبى پرداخته و وجوه مختلف بلاغت و مسائل گوناگون بديع و معانى و بيان را كه عبدالقاهر مسائل و قواعد آن را تدوين كرده بود بر آيات و عبارات قرآنى تطبيق كرده[20] و همه جا ارتباط لفظ و معنا را در مفردات و تركيبات قرآنى بررسى و تحليل بلاغى كرده و براى اين منظور، از نظم و نثر عربى فراوان شاهد آورده است.[21] زمخشرى كاربرد تمثيل و مَثَل را در اسلوب بيانى قرآن بسيار گسترده مى بيند[22] و اين پديده را در بيان قرآن زمينه اى براى تخييل و تصوير و ترسيم مضامين قرآنى در ذهن مخاطبان مى شناسند، به گونه اى كه قرآن توانسته است مضامين و وقايع گذشته و از ميان رفته را براى غايبان از آن صحنه ها، به مثابه شاهدان عينى، به تصوير بكشد.[23] تفسير بيانى در الكشاف به اوج خود مى رسد. زمخشرى دلالت هنرى و زيبايى شناسانه در نظم قرآن و معانى ثانوى دلالت ها را كه در تقديم و تأخيرها و مرجع ضمير و تركيب هاى لغوى وجود دارند آشكار ساخته و به اسلوب هاى بيانى قرآن مانند كنايات، استعارات و تشبيه و مجاز و تمثيل توجه ويژه اى كرده است. وى در تمايزى آشكار با عبدالقاهر جرجانى كه توجه خود را عمدتاً به نظم قرآن و ارتباط آن با معانى معطوف داشته بود، به مباحث بديع ـ به معناى عام آن كه شامل علم بيان نيز مى شود ـ توجه كرد، از اين رو زمخشرى را بايد نخستين مفسرى شمرد كه در راه آشكار كردن اعجاز قرآن از طريق استعمال بيانى در تفسير تلاش كرده است. وى التفات ها و يافته هاى دل انگيزى در سراسر تفسير الكشاف در شيوه تفسير بيانى دارد.[24]2. انوار التنزيل و اسرار التأويل:
اين تفسير را كه به تفسير بيضاوى معروف است، مى توان تلخيص يا تهذيب الكشّاف زمخشرى دانست. بيضاوى (م. 685 يا 691 ق.) مباحث ادبى، بلاغى و بيانى زمخشرى را با اِعراض از ديدگاه هاى كلامى وى تلخيص كرده و به صورت متنى درسى در حوزه تفسير ادبى و بيانى قرآن ارائه كرده است كه طىّ چندين سده حوزه هاى علميّه به آن توجه كرده و بيش از 83 شرح بر آن نوشته اند. مطبوع ترين شرح بر اين تفسير، حاشيه شهاب الدين خفّاجى (م. 1069 ق.) است كه آن را مى توان ديوان ادب و بلاغت دانست، زيرا اشعار و امثال فراوانى درباره مضامين و معانى آيات قرآنى و اختلاف قرائات در آن فراهم آمده اند.[25]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 2083. ارشاد العقل السليم الى مزايا القرآن الكريم:
اين تفسير به تفسير ابى السعود معروف است. ابوالسعود (م. 982 ق.)، مؤلّف اين تفسير به كشف اسرار بلاغت و ارائه جلوه هاى اعجاز بيانى قرآن كريم، به خصوص در ابوابى همچون فصل و وصل، ايجاز و اطناب، تقديم و تأخير و اعتراض و تذييل، اهتمام ويژه اى دارد.[26]4. روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم والسبع المَثانى:
اين تفسير به تفسير آلوسى معروف است. مهم ترين انگيزه آلوسى (م. 1270 ق.) مؤلّف اين تفسير، پاسخ دادن به كسانى است كه به ظواهر نظم قرآنى اشكال كرده، به دقايق تفسيرىِ كتاب خدا دست نيافته اند.[27] وى با مرورى فراگير بر تفاسير پيشينيان، آراى ايشان را نقد و بررسى كرده و در پرتو توجيهات متنوّع صرفى، نحوى، بلاغى و تأكيد بر تناسب آيات و سُوَر و استناد به اشعار عرب و قرائات مختلف قرآنى در صدد ارائه وجوه مختلف بيانى براى مضامين قرآنى برآمده است.[28]تفسير بيانى در آثار جديد:
در سده چهاردهم هجرى، همزمان با اوج گيرى نهضت بيدارى مسلمانان، برخى از دانشمندان نوانديش و ژرفنگر در جهان اسلام با رويكردى تحليل گرانه و نقّادانه تفاسيرى را بررسى كردند كه با ديدگاه محدود فنّى به مباحث ادبى و بلاغى پرداخته و از اهداف نزول قرآن غافل ماندند. آنان شيوه اى نو را در تفسير با تمركز بر مقاصد نزول قرآن مشتمل بر ارائه راه حل هاى گوناگون براى مسائل و مشكلات فرهنگى، اجتماعى و سياسى جوامع اسلامى بنيان نهادند. اين مفسّران از يك سو، به قدر نياز و ضرورت به مباحث ادبى و بيانى قرآن مبتنى بر ميراث گذشتگان پرداختند[29] و از سوى ديگر، بامحور قرار دادن خودِ قرآن در كشف و راهيابى به اسلوب هاى بيانى آن به حوزه هاى جديد و مبانى نو در شناخت زبان قرآن نائل آمدند.[30] اين دانشمندان برخلاف اديبان و متكلّمان سده هاى نخستين، با نگرشى معتدل و نقّادانه به علوم ادبى و فنون بلاغى در پىِ شناختن و شناساندن قرآن بر محور ساختار زبانى و نظم بيانى و سياق آيات و سُوَر آن و عمدتاً به دنبال دستيابى به اهداف نزول قرآن بودند. پيشگامان اين رويكرد جديد، سيّد جمال الدين اسدآبادى (م. 1314 ق) و شيخ محمّد عبدُه (م. 1323 ق.) بوده اند.[31]متون تفسيرى جديد با رويكرد بيانى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 2091. تفسير القرآن الحكيم:
اين تفسير كه به تفسير المنار معروف است، تلفيقى است از دروس تفسيرى شيخ محمّد عبدُه و تعليق و تكميل شاگرد وى، محمّد رشيد رضا كه در قالب تفسيرى ترتيبى (تا آيه 53 سوره يوسف) منتشر شده است. از شيخ محمّد عبدُه، افزون بر اين، تفسير جزءِ عمَّ و تفسير سوره العصر نيز به يادگار مانده است.[32] عبدُه بر قرائت قرآن همراه با تدبّر در آيات و سُوَر آن پيش از مطالعه تفاسير اهتمام ويژه اى داشته است.[33]وى معتقد است كه اسلوب بيان قرآن هيچ گونه ابهام و كاستى ندارد تا مفسّران بخواهند در پى رفع ابهام و تكميل نقايص آن برآيند و با مضامين روايات اسرائيلى يا پناه بردن به انواع حذف و تقدير و توجيهات نحوى و بلاغى ناسازگار با سياق عامّ آيات قرآنى، بيان قرآن را كامل كنند.[34] وى تحميل صناعات ادبى و قواعد بلاغى را بر اسلوب بيانى قرآن كريم همچون روايات و معتقدات بيرون از قرآن، روا نمى دارد.[35]از اين رو براى جهت دادن تفسير بيانى به شيوه اى صحيح و رهانيدن آن از هرگونه افراط و تفريط در طرح مسائل ادبى و بلاغى و گرايش هاى مذهبى، اين شيوه را در تفسير در پيش مى گيرد كه اولا مفسر بايد وجوه بلاغت را به قدر ظرفيت معنا و آن گونه كه آيات پذيراى آن هاست بيان كند و در باب وجوه اعرابى نيز چنان كه شايسته و سازگار با مقام فصاحت و بلاغت قرآن است به تبيين و تحليل بپردازد. ثانياً در فهم معناى كلمات بايد به جاى اعتماد به اقوال لغويان به استعمالات اهل زبان در عصر نزول تكيه كند و براى اين منظور حتى الامكان معانى الفاظ را از خود قرآن به دست آورد. ثالثاً گرچه دستيابى به همه مرادهاى خداوند از كلامش براى بشر ناميسر است اما با ممارست و مطالعه كلام بليغ و آشنايى با محاسن كلام، بايد تلاش كند به قدر توان خود به دريافت مراد او نايل شود. رابعاً براى دستيابى به مراد خدا، علم به احوال بشر (جامعه شناسى و مردم شناسى) نيز لازم است، زيرا تفسير صحيح برخى آيات بدون اين آگاهى ناممكن است. خامساً از آنجا كه هدف نهايى قرآن هدايت بشر است مفسر بايد به وجوه مختلف هدايت بشر به وسيله قرآن آگاه باشد. سادساً لازم است مفسر به سيره پيامبر و اصحاب آن حضرت آگاهى كامل داشته باشد.[36]2. الميزان فى تفسير القرآن:
اين تفسير را نيز بايد در شمار تفاسير داراى رويكرد تفسير بيانى دانست كه در روش و طرح مباحث تا حدود زيادى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 210ناظر به المنار است. علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبايى (م. 1402 ق.) براى كشف اسلوب بيانى قرآن، به متن آسمانى قرآن بيش از هر منبع ديگرى توجّه مى كند و تدبّر در آيات مشابه و توجّه به سياق آيات را بيش از هر چيز محور مطالعه و تحقيق در معانى و مضامين و ساختار قرآن مى شناسد.[37] مهم ترين امتياز الميزان بر ساير تفاسير بيانى آن است كه ديدگاه هاى علاّمه در حوزه تفسير بيانى بر قرآن شناسى مكتب اهل بيت(عليهم السلام) مبتنى است. از نگاه مكتب اهل بيت(عليهم السلام) قرآن منحصراً يك نوشتار ادبى به زبان عربى نيست[38] و تفسير و ترويج آن با چنين ديدگاهى به تحريف قرآن مى انجامد، چنان كه در حديثى از حضرت امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اَصحابُ العربيّةِ يُحرِّفونَ كلامَ الله عزَّوجلّ عن مواضِعِه»[39]؛ همچنين بر پايه حديثى ديگر از آن حضرت، قرآن كريم از لحاظ زبان شناختى، خود زبان ويژه اى است كه مى تواند همه ديگر زبان ها را باز نمايد؛ امّا زبان هاى ديگر نمى توانند زبان قرآن را باز نمايند: «يُبينُ الألْسُنَ وَلاتُبينُه الألْسُن». [40] علاّمه طباطبايى بيش از ديگر مفسّران به تثبيت جايگاه سياق و نقش آن در تفسير قرآن اهتمام داشته است، چنان كه در متن الميزان بيش از 2000 بار كلمه «سياق» به كار رفته است.[41] گفتنى است كه قرآن شناسان از ديرباز به نقش عمده سياق در تفسير قرآن توجّه و همواره بر تعيين كنندگى آن تأكيد كرده اند.[42] در ديدگاه علّامه طباطبائى بيانات لفظى قرآن مَثَل هايى هستند براى تبيين معارف الهى و خداوند متعالى براى آنكه مردم بتوانند آن معارف و حقايق را ادراك كنند، اسلوب بيانى قرآن را تا سطح افكار عامّه مردم تنزّل داده است. از سوى ديگر، خداوند براى آنكه مردم بر ظاهر كلامش جُمود نكنند و همچنين ظاهر كلام را رها نكنند و مقصود خداوند را بدون كم و كاست دريابند، معانى و مضامين را در قالب مَثَل هايى متنوّع بيان كرده است تا آن قالب ها مفسّر و بيانگر يكديگر شوند و محتوا را به درستى به مخاطب منتقل سازند.[43]3. فى ظلال القرآن:
اين تفسير ادبى و اجتماعى اثر سيّد قطب (م. 1386 ق.) است. وى براى كشف اسلوب بيانى قرآن، هر سوره را بارها تلاوت مى كرد تا به موضوع اصلى يا محور موضوعى آن دست يابد. وى معتقد بود كه هريك دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 211از سوره هاى قرآنى شخصيّتى مستقل دارند و از وحدت موضوعى برخوردارند.[44] او اسلوب بيانى هر سوره را متأثر از محور موضوعى آن سوره مى دانست.[45] ويژگى مهمّ رويكرد بيانى سيّد قطب در تفسير قرآن كشف عناصر هنرى بيان قرآن است، به گونه اى كه در نگاه وى تخييل، تجسيم و تصوير مهم ترين خصوصيت اسلوب بيانى قرآن كريم است، چنان كه در دو كتاب ديگر خود، التصوير الفنّى فى القرآن و مشاهد القيامة فى القرآن به تفصيل به تبيين اين نظريّه پرداخته است.[46]4. پرتوى از قرآن:
در اين تفسير فارسى از قرآن كريم كه بخش هايى از آغاز و انجام قرآن را دربرگرفته است، رويكرد تفسير بيانى كاملا مشهود است. سيّد محمود طالقانى (م. 1359 ش.) مؤلّف اين تفسير، به ارتباط آواهاى الفاظ قرآن و ارتباط آن ها با معانى آن الفاظ توجّهى ويژه داشته است. وى معتقد بود كه آهنگ لفظى قرآن كه از وقف و مَدّ و قَصر و رعايت مخارج حروف و اداى حركات و فواصل آيات به دست مى آيد، با معانى الفاظ قرآنى پيوندى تنگاتنگ دارد[47]، به گونه اى كه اگر كلمه اى را به كلمه مترادف آن در زبان عربى تبديل كنيم، يا حرفى را از جاى خود برداريم، يا فصل و وصل و وقف و حركت و اوج و حضيض و ايقاع (موسيقى) كلمات و عبارات را رعايت نكنيم، در نظم قرآن و هماهنگى هاى دقيق آسمانى موجود در الفاظ و معانى آن و در نتيجه دريافت مفاد و مقصود اختلال پديد خواهد آمد.[48]5. التفسير البيانى للقرآن الكريم:
اين تفسير بيانى از دكتر عايشه عبدالرحمن بنت الشاطى، اديب معاصر و مشتمل بر تفسير 14 سوره برگزيده از دو جزءِ آخر قرآن است كه در دو جلد به چاپ رسيده است. وى شيوه تفسيرى خود را كه متأثر از آراى استاد و همسرش امين خولى و داراى رويكرد اثبات اعجاز بيانى قرآن كريم است، چنين توضيح مى دهد: أ. بررسى موضوعى؛ ب. توجّه به فضاى نزول؛ ج. كشف دلالت الفاظ در پرتو معانى لغوى و تدبّر در سياق خاص آيه و سوره و پيوند آن ها با سياق عامّ قرآن؛ د. التزام به سياق و روح حاكم بر نصّ آيه و سوره؛ هـ . حَكَميّت قرآن در تحليل و تعليل هاى اِعرابى و اسرار بيانى.[49]بنت الشاطى براى نخستين بار عنوان «تفسير بيانى» را بر روش تفسيرى خود اطلاق كرد؛ اما تفسير بيانى او در اصل همان تفسير ادبى اى است كه امين الخولى بر ضرورت آن در عصر حاضر تأكيد كرده است.[50] به همين جهت شكرى عيّاد دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 212همفكر بنت الشاطى و ديگر شاگرد مكتب تفسيرى امين خولى در نقدش بر تفسير بيانى بنت الشاطى از اينكه وى به جاى تفسير ادبى عنوان تفسير بيانى را براى كتابش برگزيده بر او خرده گرفته است[51]، بنابراين براى شناخت دقيق تر شيوه تفسير بيانى بنت الشاطى بايد با شيوه تفسير ادبى امين الخولى مبتنى بر تعريف وى از بلاغت و نيز آثار اين مكتب تفسيرى آشنا شد. امين الخولى با اشاره به اينكه دانش تفسير هنوز به مرحله كمال و پختگى خود نرسيده است به نوانديشى در تفسير روى آورده و آغاز اين نوانديشى را در نوانديشى اش در بلاغت دانسته است.[52] بنت الشاطى شهرت تفسيرىِ دائر بر واوِ قسم گرفتن واوهاى آغازين سُوَر و آياتى مانند «وَالضُّحى» (ضحى/93،1) و «وَاللَّيلِ» (ليل/92،1) را به رغم آنكه ديدگاه غالب مفسّران قديم و جديد است، نمى پذيرد و اين كاربرد را به مثابه ابتكارى براى جلب توجّه مخاطب به حقايق دوردست معنوى و غيبى تلقّى مى كند[53]؛ همچنين، بيان نحوى مفسّران را در ارتباط با كاربرد «سَوفَ» در آيه«وَلَسَوْفَ يُعطيكَ رَبُّكَ فَتَرضى» (ضحى/93،5) نمى پسندد و در كاربرد قرآنى، «سوف» را لزوماً بيانگر زمان آينده نمى داند.[54] وى معتقد است كه هر واژه اى در قرآن با دلالتى معيّن و مشخّص به كار رفته است، به گونه اى كه به هيچ وجه نمى توان واژه اى ديگر را، هر چند هم معناى آن باشد، جايگزين آن كرد.[55] وى روش تفسير بيانى خود را در كتاب الاعجاز البيانى للقرآن توضيح داده و تأكيد كرده است كه ساختار زبانى و اسلوب بيانى قرآن در قالب قوانين كلاسيك ادبى و بلاغى نمى گنجد، به همين دليل، از حاكم كردن بسيارى از قواعد نحوى و بلاغى بر تفسير قرآن انتقاد كرده است.[56]6. التحرير والتنوير:
نام كامل اين تفسير تحرير المعنى السديد و تنوير العقل الجديد است كه با شكل اختصارى آن مشهور شده است. مؤلّف اين تفسير، محمّد طاهربن عاشور (م. 1393 ق.) در مقدّمه نُهم از مقدّمات كتاب زير عنوان «فى اَنَّ المَعانى الَّتى تَتَحمَّلها جُمَلُ القرآن تعتبر مُرادةً بِها» مى گويد: اسلوب بيان قرآن، بديع و جديد است و معانى و مقاصدى كه در الفاظ و عبارات قرآنى ملحوظ شده اند، فراتر از معانى و گسترده تر از مضامينى اند كه بُلَغاى عرب از همان الفاظ در كلام خود قصد كرده اند؛ زيرا قرآن كتاب تشريع و تعليم و تربيت است و بايد همه معانى و مقاصدى را دربرداشته باشد كه همه مخاطبان قرآن در همه زمان ها و مكان ها بايد از آن ها آگاهى يابند، بنابراين، معانى آيات و عبارات قرآنى را نبايد دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 213محصور و محدود كرد و آن ها را با يكديگر متنافى دانست[57]؛ همچنين وى براى وقف و وصل در نگارش و قرائت آيات قرآنى اهميّتى خاص قائل است و آن را در برداشت ها و دريافت هاى تفسيرى از قرآن اثرگذار مى داند.[58] ابن عاشور به اَغراض سُوَر نيز توجّهى ويژه دارد و به سياق آيات و تناسب آيات و سُوَر اهتمام مىورزد.[59]مؤلفه هاى تفسير بيانى:
1. قرآن كريم به زبان عربى مبين نازل شده و با آن هماهنگى كامل دارد، بر اين اساس نخستين گام در تفسير صحيح قرآن كريم آشنايى با زبان و فرهنگ عصر نزول و استناد به آن است، بنابراين اصلى ترين مؤلفه تفسير بيانى، تفسير قرآن بر پايه زبان و فرهنگ عربى عصر نزول است كه مورد توجه همه مفسران بوده است.2. قرآن كريم به عنوان يك شاهكار ادبى و متن قويم عربى خود يك منبع غنى براى تفسير بيانى است. جاحظ برپايه همين مؤلفه به اسرار معنايى واژگان قرآن كريم همچون تفاوت «مطر» و «غيث»، يا «سغب» و «جوع» پى برده است.[60]3. مفسر مى كوشد با تكيه بر عناصر ادبى به ويژه مسائل مختلف بلاغت و فصاحت و دانش هاى معانى و بيان و بديع از جمله مطابقت كلام با مقتضاى حال، به فهم مراد الهى از متن دست يابد.بعد از اين سه مؤلفه هر مفسر بر پايه استعداد و توانايى ذاتى و ذوق و حس عربى و با تكيه بر مايه هاى علمى و ادبى و گاه تحت تأثير گرايش فكرى و مذهبى خود به تفسير بيانى پرداخته است؛ اما تا دوره معاصر هيچ طرح روشمندى براى تفسير بيانى معرفى نشده است. در اين دوره امين خولى با تأكيد بر ضرورت تفسير ادبى به عنوان منهج و روشى تفسيرى و به عنوان نيازى عصرى، طرحى مشخص و منظم و گام هايى مترتب بر يكديگر براى تفسير ادبى معرفى كرد و مؤلفه هاى آن را برشمرد. (=> تفسير ادبى) سپس بنت الشاطى بر اساس همان تفسير و پايبندى به آن مؤلفه ها به تدوين تفسير بيانى روى آورد. افزون بر مؤلفه هايى كه امين خولى در طرح تفسير ادبى خود بيان كرده، كامل على سعفان در المنهج البيانى فى تفسير القرآن 5 مؤلفه را به عنوان قضاياى منهجى و روشى براى تفسير بيانى بدين قرار برشمرده است:1. وحدت سوره:
مراد از وحدت سوره آن است كه هر سوره يك موضوع محورى دارد كه همه آيات آن سوره بر محور همان موضوع و متناسب با آن گرد هم آمده و نظم گرفته اند و آيات هر سوره به مثابه كلامى واحدند؛ به عبارت ديگر هر سوره داراى يك موضوع اساسى و محورى است.[61] از جمله مفسرانى كه براى اثبات وحدت دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 214موضوعى سوره ها كوششى گسترده و درخور انجام داده اند، سيد قطب، عبدالله دراز، محمود شلتوت و محمد محمود حجازى بوده اند.[62]2. وحدت موضوعى:
مقصود آن است كه مفسر بايد براى تفسير بيانى به شيوه تفسير موضوعى روى آورد، و در تفسير هر آيه و واژه، همه آيات مشتمل بر آن واژه را در قرآن استخراج و به ترتيب نزول مرتب كند. سپس به بررسى مناسبات و ملابسات و قراين حالى هر آيه پرداخته، با تأمل در اسلوب هر آيه و با تكيه بر ذوق قوى و حسن ادبى به تفسير آن ها مبادرت ورزد.[63] نمونه هاى عينى برجسته اين شيوه تفسيرى افزون بر تفسير بيانى بنت الشاطى كه تلفيقى از شيوه ترتيبى و موضوعى است، عبارت اند از: مجموعه تفسير موضوعى من هدى القرآن از امين خولى[64]، الجدل فى القرآن و الفن القصصى فى القرآن هر دو از خلف الله، العفو فى الاسلام والصدقة فى الاسلام هر دو از مهدى علام، العزة فى القرآن از احمد الشرباصى، مجموعه تفاسير موضوعى از شيخ محمود شلتوت و احمد احمد بدوى و معنى الظلم فى القرآن الكريم از محمد كامل حسين.[65]3. نظم قرآنى:
مقصود از نظم، تأليف و چينش واژگان در كنار هم براى ساختن يك جمله و چند جمله مرتبط به هم است. هر قطعه از قرآن را كه قرائت مى كنى الفاظ آن را از نظر فصاحت و آهنگ و فاصله و معنا چنان مى بينى كه در نهايت جذابيت و دلربايى و دل انگيزى و اتقان و استحكام و خلوّ از غرابت، در جايگاه خود نشسته كه معنا و مقصود كلام را در جان مخاطب مى نشاند و هيچ واژه ديگرى نمى تواند به جاى آن بنشيند.[66] بسيارى از مفسران اعجاز قرآن را در نظم آن و آيات تحدى را نيز ناظر به همين جنبه از اعجاز قرآن دانسته اند.4. نَسْق قرآنى:
نسق به معناى نظم و هماهنگى و پيوستگى و مرادف با نظم است؛ اما در اينجا مقصود از نسق ارتباط آيات يك سوره با يكديگر است، بر اين اساس در تفسير بيانى مفسر بايد همه آيات يك سوره را در پيوندى مستحكم با يكديگر ببيند؛ به عبارت ديگر برخلاف نظم كه در ارتباط با چينش كلمات با يكديگر در درون يك جمله يا چند جمله مرتبط به هم است، در نسق بخش هاى مختلف يك سوره در پيوند با يكديگر ديده مى شوند؛ بخش هاى عبرت و موعظه، تشريع، نقل قصه، و اين همه در كنار اعتقاديات، اخلاقيات، احكام عملى فردى و اجتماعى و... با هم تناسق داشته و هماهنگ اند.[67] افزون بر اين هر آيه اى با آيات ديگر سوره ها كه اشتراكدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 215مضمونى داشته و به موضوع واحدى ناظرند نيز هماهنگى و تناسب دارد.[68]5. مفهوم لفظ:
در تفسير بيانى مفسر بايد درباره تحول تدريجى معانى لغات تأمل كرده، از اين طريق به معناى كاربردى آن واژه در قرآن منتقل شود. اين تأمل بايد از طريق جست و جوى موارد كاربرد آن واژه در قرآن، و سپس تأمل در تركيب هاى قرآنى با بهره گيرى از صناعت نحو به عنوان ابزارى براى بيان و تعيين معناى دقيق كلمه و تمايز آن از ساير معانى نزديك، انجام گيرد.[69]منابع
آداب الصلوه، امام خمينى(قدس سره) (م. 1368 ش.)، نشر آثارالامام(قدس سره)، 1378 ش؛ آينه پژوهش (مجله)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى؛ اتجاهات التجديد، محمد ابراهيم شريف، القاهرة، دارالتراث، 1402 ق؛ اتجاهات التفسير، فهد بن عبدالرحمن الرومى، رياض، ادارات البحوث العلمية، 1407 ق؛ اثر القرآن فى تطور النقد العربى، محمد زغلول سلام، القاهرة، دارالمعارف؛ اصول التفسير و مناهجه، فهد بن عبدالرحمن الرومى، رياض، مكتبة التوبة، 1413 ق؛ الاعجاز البيانى للقرآن، بنت الشاطى، القاهرة، دار المعارف، 1391 ق؛ البرهان فى تفسير القرآن، البحرانى (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، قاهرة، احياء الكتب العربية، 1376 ق؛ بنت الشاطى من قريب، حسن جبر، القاهرة، دارالكتاب الحديد، 1421 ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخوئى (م. 1413 ق.)، انوارالهدى، 1401 ق؛ البيان والتبيين، الجاحظ (م. 255 ق.)، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دارالفكر، 1409 ق؛ پرتوى از قرآن، طالقانى، تهران، شركت سهامى انتشار، 1350 ش؛ تطور تفسير القرآن، محمد عبدالحميد، بغداد، وزارة التعليم العالى، 1408 ق؛ التفسير البيانى، بنت الشاطى، القاهرة، دارالمعارف؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، تونس، الدار التونسية، 1997 م؛ تفسير جزء عم، محمد عبده، مصر، نشر ادب الحوزة، 1341 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ التفسير والمفسرون، محمد حسين الذهبى، قاهرة، دارالكتب الحديثة، 1396 ق؛ جامع الاخبار والآثار، سيد محمد باقر موحد ابطحى، قم، مؤسسة الامام المهدى(عج)، 1414 ق؛ جواهر البلاغه، سيد احمد هاشمى، قم، دفتر تبليغات، 1375 ش؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ترجمه: شنتاوى و ديگران، بيروت، دارالمعرفة، 1933 م؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417 ق؛ روش شناسى تفسير قرآن، محمود رجبى، تهران، الهادى، 1379 ش؛ روشهاى تفسير قرآن، سيد رضا مؤدب، قم، اشراق، 1380 ش؛ زبان قرآن، مقصود فراستخواه، تهران، علمى و فرهنگى، 1376 ش؛ فى ظلال القرآن، سيد قطب (م. 1386 ق.)، القاهرة، دارالشروق، 1400 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، قم، بلاغت، 1415 ق؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975 ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ المبادئ العامة لتفسير القرآن، محمد حسين على الصغير، بيروت، دارالمورخ العربى، 1420 ق؛ مستدرك الوسائل، النورى (م. 1320 ق.)، بيروت، آل البيت(عليهم السلام) لاحياء التراث، 1408 ق؛ مشكوة (فصلنامه)، مشهد، استان قدس رضوى؛ المفسرون حياتهم و منهجهم، سيد محمد على ايازى، تهران، وزارت ارشاد، 1414 ق؛ مقدمة ابن خلدون، ابن خلدون (م. 808 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى. دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 216مناهج تجديد فى النحو والبلاغه، امين الخولى، دارالمعرفة، 1961 م؛ المناهج التفسيريه، السبحانى، بيروت، دارالولاء، 1426 ق؛ المنهج البيانى فى تفسير القرآن، كامل على سعفان، مصر، مكتبة الانجلو، 1981 م؛ موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، محمد على تهانوى، بيروت، مكتبة لبنان ناشرون، 1996 م؛ الميزان، الطباطبايى (م.1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ النبأ العظيم، محمد عبدالله درّاز (م. 1379 ق.)، دارالقلم، 1390 ق؛ نقد منهج التفسير، سالم الصفار، بيروت، دارالهادى، 1420 ق.محمد على لسانى فشاركى، سيد محمود طيب حسينى[1]. ر.ك: اتجاهات التجديد، ص 595؛ اتجاهات التفسير، ج 3، ص 866.[2]. المبادئ العامه، ص 110؛ اصول التفسير، ص 106.[3]. براى نمونه: ر. ك: التفسير البيانى.[4]. المفسرون حياتهم و منهجهم، ص 46.[5]. المبادئ العامه، ص 110؛ نقد منهج التفسير، ص 237 - 238؛ تطور تفسير القرآن، ص 52.[6]. ر.ك: نقد منهج التفسير، ص 237؛ روش هاى تفسير قرآن، ص 221.[7]. المبادئ العامه، ص 110.[8]. المناهج التفسيريه، ص 145.[9]. جواهر البلاغه، ص 244 - 245.[10]. نك: مقدمة ابن خلدون، ص 550؛ كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 342، 351.[11]. نك: مناهج تجديد، ص 266 - 267؛ آينه پژوهش، ش 105 - 106، ص 2 - 8، «نوانديشى در بلاغت».[12]. المنهج البيانى، ص 8 به بعد.[13]. الاعجاز البيانى، ص 15 - 18؛ زبان قرآن، ص 47.[14]. زبان قرآن، ص 48.[15]. نك: الاعجاز البيانى، ص 16 - 21؛ زبان قرآن، ص 48 - 79.[16]. المبادئ العامه، ص 110؛ تطور تفسير القرآن، ص 56 - 57.[17]. الاعجاز البيانى، ص 90.[18]. زبان قرآن، ص 67 - 78.[19]. نك: البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 382 - 516؛ ج 3 - 4.[20]. الكشاف، ج 1، ص 1 - 17، 32 - 37؛ ج 4، ص 308.[21]. الكشاف، ج 1، ص 528؛ ج 3، ص 582.[22]. الكشاف، ج 1، ص 72؛ ج 2، ص 176.[23]. براى نمونه نك: الكشاف، ج 1، ص 72، 181، 301، 394؛ ج 2، ص 532؛ ج 4، ص 143، 593، 751.[24]. المبادئ العامه،، ص 110 - 112؛ نقد منهج التفسير، ص 238 - 243.[25]. المفسرون حياتهم و منهجهم، ص 158 - 163، 519 - 521.[26]. التفسير والمفسرون، ج 1، ص 349.[27]. روح المعانى، ج 1، ص 4.[28]. التفسير و المفسرون، ج 1، ص 355 - 361.[29]. نك: تفسير المنار، ج 1، ص 17 - 19.[30]. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 27 - 28؛ ر. ك: الميزان، ج1، مقدمه.[31]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 547 - 589؛ تفسير المنار، ج 1، ص 11 - 14؛ المفسرون حياتهم و منهجهم، ص 46 - 47؛ نيز براى نگاهى آسيب شناسانه به اين گونه تفاسير، نك: آداب الصلوه، ص 194.[32]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 552 - 554؛ تفسير المنار، ج 1، ص 12 - 14.[33]. تفسير المنار، ج 1، ص 14.[34]. تفسير جزءِ عمَّ، ص 59، 79.[35]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 556 - 589؛ تفسير جزءِ عمَّ، ص 158؛ المفسرون، حياتهم و منهجهم، ص 671.[36]. تفسير المنار، ج 1، ص 21 - 24، المنهج البيانى، ص 33 به بعد.[37]. الميزان، ج 1، ص 11 - 14.[38]. براى آشنايى با مجموعه اى از احاديث قرآن شناسى درمكتب اهل بيت (عليهم السلام) ، از جمله نك: كنز العمال، ج 1، ص 525؛ البرهان، ج 4، ص 515؛ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 237؛ تفسير عياشى، ج 2، ص 203؛ جامع الاخبار والآثار، ج 1، ص 169، 444.[39]. مستدرك الوسائل، ج 4، ص 279؛ البيان، ص 228.[40]. الكافى، ج 2، ص 632.[41]. مشكوة، ش 87، ص 30 - 32، «سير تحول كاربرد سياق در تفسير».[42]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 98؛ روش شناسى تفسير قرآن، ص 119 - 144.[43]. الميزان، ج 3، ص 62 - 63.[44]. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 27 - 28.[45]. همان.[46]. همان، ص 46.[47]. پرتوى از قرآن، ج 3، ص 2.[48]. همان، ص 3.[49]. التفسير البيانى، ج 1، ص 10 - 11، 17 - 18، 42.[50]. براى آگاهى از شيوه تفسير ادبى امين خولى نك: دائرة المعارف الاسلاميه، ج 5، ص 365 به بعد.[51]. نك: بنت الشاطى من قريب، ص 109 - 112.[52]. دائرة المعارف الاسلاميه، ج 5، ص 365.[53]. الاعجاز البيانى، ص 226 - 228؛ التفسير البيانى، ج 1، ص 23 - 26، ج 2، ص 134.[54]. التفسير البيانى، ج 1، ص 40 - 42.[55]. نك: الاعجاز البيانى، ص 198 - 199.[56]. همان، ص 168 - 177.[57]. نك: التحرير و التنوير، ج 1، ص 93 - 98.[58]. همان، ج 1، ص 97.[59]. همان، ص 201 - 204.[60]. البيان والتبيين، ج 1، ص 20؛ اثر القرآن، ص 82.[61]. المنهج البيانى، ص 137.[62]. نك: المنهج البيانى، ص 139 به بعد.[63]. همان، ص 163.[64]. براى آشنايى با عناوين تفصيلى اين مجموعه نك: اصول التفسير و مناهجه، ص 109 - 110.[65]. المنهج البيانى، ص 176 - 196.[66]. نك: همان، ص 217؛ النبأ العظيم، ص 108.[67]. المنهج البيانى، ص 199.[68]. المنهج البيانى، ص 198.[69]. همان، ص 257 - 300.